آخرین آرزوی دلم

یک روز می رسد که در آغوش گیرمش، هرگز بعید نیست خدا را چه دیده ای ...

بازگشت به نقطه 0

سلام دوستای وبلاگیم. نم دونم هنوز منو دنبال می کنید یا نه . آخرین باری که پست گذاشتم 5 فروردین 98 بود یعنی 4 ماه پیش.  توی این مدت دوباره از صفر شروع کردم این بار اهواز با دکتر دیباوند 3 سال از عمرم و وقتمو و پولمو صرف دکترای مرکز اصفهان کردم و دوباره برگشتم به خونه اول (دکترای اهواز ). نمیخوام بگم عمر و پولم هدر رفت. درسته سنم رفت بالا درسته پول زیادی خرج کردم و به نتیجه نرسیدم ولی خوشحالم که تلاشمو کردم اگه دست روی دست میزاشتم و هیچ کاری نمی کردم اونوقت میشد وقت تلف کردن. بالاخره اصفهان هم برای خودش هم فال بود و هم تماشا. کلی واسه خودمون گشتیم و لذت بردیم.  دکتر دیباوند یه خانم دکتر با حوصله و خوش اخلاقه به جرات می ...
6 مرداد 1398

هفت سین بی روح خانه ما

تا هفت سین خانه بی سور و ساتمان با عکس سر به زیر تو تکمیل می شود ماهی درون تُنگ دلش تنگ می شود بغض غمت به حنجره تبدیل می شود   ساعت عبور می کند از مرز بی کسی هر عقربه به خاطره ای خسته می رسد یک سال هم بدون تو خط خورد صفحه ها تقویمِ بی حضور تو تعطیل می شود   از دوری ات اگرچه پر از اشک می شوم دلواپس همیشه پر گریه ام نباش هر قطره اشک یک غزل تازه و غریب از غم به عشق ناب تو تبدیل می شود   حسرت به جان مادر پیرم نشسته است هر شب سوال می کند از چشم ابری ام پس کِی، کجای زندگی ات دختر جنوب- ساراترین عروسِ شبِ ایل می شود   دارد بهار می رسد اما برای من پاییز غمزده مان...
5 فروردين 1398

رمز

سلام دوستان رمز من همون رمز قبلیه  فقط به انگلیسی یا فارسی امتحان کنید ببینید کدوم براتون باز میشه. عزیزانی که رمز میخوان پیام بدن. با تشکر
24 دی 1397

یلدا

از یلدا متنفرم. بدترین خاطره عمرم یلدای سال ۹۵ اتفاق افتاد. چقدر اون شب حالم بد بود . چقدر داغون بودم چقدر غصه داشت دلم.  نبودنت یلدا را، یک دقیقه که نه، یک قرن برایم طولانی تر کرده است...! نبودنت  آنقدر بزرگ است که در شلوغ ترین شب سال تنهاترینم...! ...
29 آذر 1397

بازهم پیچ جاده و سرما

سلام دوستان الان که این پست رو میزارم منتظر نشستم ماشین بیاد که حرکت کنیم به سمت اصفهان .  یادمه دانشجو که بودم از بس از مسیر طولانی رفت و آمد خسته شدم بودم که همش میگفتم خدایا یه روز میشه من درسم تموم بشه و راحت بشم از این رفت و آمدها . آیا چشمم اون روز رو میبینه.... الان ۱۰ سال از اون سالها میگذره ... و من دوباره گرفتار جاده ها شدم ... خدایا یعنی اون روز میاد که منم مادر بشم و راحت شم از این جاده های پر پیچ و خم و طولانی انتظار ....  خدایا اگه همه این سختی ها رو تحمل میکنیم فقط و فقط به امید توئه. خدایا شاد و خوشحال و دست پر برمون گردون.  توکل برخدا
6 آذر 1397

این بار دکتر احمدی

سلام . خیلی وقت بود ننوشته بودم حتی یادم رفته بود که آخرین پستم چیه.. نت اداره قطع بود خوب چیکار کنم؟ خخخخ چند روز پیش زنگ زدم مرکز و دوباره نوبت گرفتم ... 7 آذر برای دکتر احمدی نوبت دادن اصلا فکرشو نمی کردم اینقدر زود نوبت بدن غافلگیر شدم خودمو برای برج 11 آماده کرده بودم. دکتر احمدی یکی از بهترین دکترای با تجربه مرکزه. برای اولین باره که میخوام پیشش ویزیت بشم. اینم تیره آخره توی مرکز ناباروری اصفهان.  ببینم خدا چی میخواد.  دعام کنید بچه ها. من که دیگه وقتی دعا میکنم احساس میکنم دعاهام هیچ اثری نداره و گیرا نیست . نمی دونم مردم چجوری و با چه زیونی دعا میکنن که به همه چیز می رسن. ... ...
12 آبان 1397

آدم ها را درک کنیم...

سلام. آدم ها تا موقعی که در موقعیت خاصی قرار نگیرند نمی توانند سختی های و مشکلات اون وضعیت خاص رو درک کنند. خودم رو مثال میزنم تا موقعی که مجرد بودم و اصلا به بچه فکر نمی کردم زنهای نابارور اطرافم را اصلا درک نمی کردم و نمی دونستم چه سختی هایی رو دارن تحمل می کنند . درد بی پولی برای دکتر رفتن ، درد آمپول ها، تحمل نیش و کنایه ها و سوال های جورواجور مردم و ....  ولی حالا می فهممشون. وقتی کسی بچه دار نمیشه خودش از همه بهتر میدونه دردش چیه و درمانش چیه.. حالا یا پول دکتر رفتن نداره یا رفته و نتیجه نگرفته . پس تجویز نسخه های بی فایده ما دردی رو  دوا نمیکنه که هیچ بیشتر اعصابشو داغون میکنه.. یه خانمی در همسایگی خونه پدرم ...
31 شهريور 1397