خسته شدم
من نمی دونم واقعا مردم پیش خودشون چی فکر می کنن؟ فکر میکنن من دلم نمی خواد مادر بشم؟ فکر می کنن من عقلم نمی رسه باید برم دکتر؟ یا فکر میکنن اگه هر روز یه حرف تکراری رو برای من تکرار کنند درد من دوا میشه؟
دیگه واقعا خسته شدم از اینکه توی هر مهمونی و مراسمی هی مردم بگن چرا دکتر نمیری؟ از دلسوزیاشون خسته شدم. دیگه حتی از دعاشون هم خسته شدم از اینکه هر دفعه میبینت جلوی جمع بگن ان شالله روزی تو. از اینکه هر روز یادت بندازن که یه خلع بزرگ توی زندگیت هست از اینکه با حرفاشون بگن توی زندگیت هر چی هم داشته باشی تا بچه نداری هیچ نداری... خسته شدم واقعا کم آوردم... کاش می تونستم دا بزنم و بگم بابا دست از سرم بردارین بزارین به درد خودم بمیرم..
کاش خدا دلش به رحم بیاد و یه معجزه کنه . می دونم این برای خدا هیچ کاری نداره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی