آخرین آرزوی دلم

یک روز می رسد که در آغوش گیرمش، هرگز بعید نیست خدا را چه دیده ای ...

تلخ وشیرین

1394/11/14 11:12
نویسنده : زینب
177 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای خوب وبلاگیم

دیروز یه اتفاق خوب داشتم و یه اتفاق بد. بعد از چند ماه انتظار بلاخره دیروز رفتم که ادامه کارهای استخدامیمو انجام بدم سه تا نامه بهم دادن یکیش برای انجام آزمایشات پزشکیم دومی برای تشخیص هویت و سومی رو باید ببرم داشگاه محل تحصیلم که مدرک اصلی کارشناسی مو بگیرم برای رفتن به دانشگاه سابقم خیلی هیجان دارم حدود 5 ساله اونجا رو ندیدم .  اگه خدا بخواد ان شالله از سال آینده بعد از گذروندن دوره کارورزی شروع به کار میکنم خیلی وقت بود که زندگیم یکنواخت شده بود رفتن سر کار برای من یک زندگی جدیده.

و حالا خبر بد . من این ماه نسخه ماهک رو استفاده کرده بودم که متاسفانه دیروز توی اوج خوشحالیم  پرید شدمغمگین.  البته به دلایلی انتظارشو داشتم  اولا که شوهرم حلوا رو نخورد به جز یه قاشق اونم به زور. دوما به جز ده روز اول زیاد اقدام نداشتیم راستش آخراش یه جورایی هر دو مون خسته شدیم از اقدام برنامه ریزی شده و مرتب خوشم نمیاد.

حالا ماه آینده میخوام دوباره جوشانده و حلوا رو بخورم البته این بار نه به قصد بارداری بلکه فقط برای تقویت خودم.

امیدوارم روزهای آینده برای همه روزهای شیرینی باشه..........

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان علی آقا
15 بهمن 94 1:26
عاشقتم زینب جووونم خوششششحال شدم حسابیییی. انشااله به زودی خبر خوش بعدی رو هم بدی بهمون.ممنون وبم برام توضیح میدی گلم تایید نکردم گفتم شاید دوست نداشته باشی. ممنون بابت تبریکت گلم راستی چی شد گفتی زینب گلی آخهمحسن من همیشه به این نام صدا میکنه تعجب کردم گفتم شاید آقای شما هم همینجور صدات میکنهیه دنیا بوووووس
مریم
15 بهمن 94 9:26
سلام عزیزم تبریک میگم برای استخدامت. زینب جون به نظر من به اقدام هیچ ربطی نداره اگه خدا بخواد با یک بار اقدام هم میده پس عزیزم با همین دیدگاه برو جلو ولی فقط به خودت برس چیزهای مقوی بخور ان شاء الله وقتی بیخیالش شدی خدا خودش میزارتش توی دلت .[اسخ]
زینب
پاسخ
یه دنیا تشکر عزیزم