آخرین آرزوی دلم

یک روز می رسد که در آغوش گیرمش، هرگز بعید نیست خدا را چه دیده ای ...

لحظه های من طعم انتظار می دهند

1394/11/29 11:01
نویسنده : زینب
166 بازدید
اشتراک گذاری

هرسال نزدیک عید که میشه شور و هیجان خاصی برای آماده کردن سفره هفت سین دارم   سبزه رو خودم میکارم  تک تک ظرفای هفت سین رو خودم آماده و تزیین میکنم دوست دارم همه چی رو خودم درست کنم و چیزی از بازار نخرم ...... ولی با همه این شور و هیجان ها ته دلم یه خلع حس میکنم. احساس میکنم با وجود همه اینها هنوز یه چیزی کم دارم ..... من این روزا حسابی تو را کم دارم این روزا انگار اصلا نمیشه به تو فکر نکنم که چقد برام عزیزی هر چند میدونم پراز شیطنت های کودکانه ایی و من پراز سخت گیری های مادرانه

تو مثل بهانه ایی

تو مثل بهاری

تو مثل تمام هر چه تا بحال داشتم نیستی... تو بهترین حسی

برایت لحظه ها را بعد از عید پر از انتظار می کنم  تو از بهار هم تازه تری   تو از هفت سین شب عید هم زیباتری

عروسک نازم تا بهار چیزی نمونده  دعا میکنم برف ها زودتر آب بشن  درخت ها شکوفه بدن و تو زود تر بیایی ...

(( می خواهم به دنیا بفهمانم تو برای من از هر چیز دیگری مهم تری...))
 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

marzi
13 اسفند 94 15:55
سلام زینب جون. خوبی عزیزم؟ ان شاالله عید فرشته ات بیاد تو دلت و سال دیگه با هم سر سفره هفت سین بنشیتید.