آخرین آرزوی دلم

یک روز می رسد که در آغوش گیرمش، هرگز بعید نیست خدا را چه دیده ای ...

حالم خراب و درهمه

1401/6/14 10:54
نویسنده : زینب
222 بازدید
اشتراک گذاری

بچه که بودیم مامانم یه داستان کوتاه همیشه برامون تعریف میکرد  میگفت چند نفر توی کشتی وسط دریا بودن یکیشون خیلی بیقراری میکرد همش غر میزد میگفت: من اینجا میترسم الان غرق میشیم کشتی چرا تکون میخوره منو از اینجا ببرید خلاصه اینقدر غر زد و اعتراض کرد تا حوصله بقیه رو سربرد. دوستاش تصمیم گرفتن بی هوا ازجاش بلندش کنن و بندازنش تو دریا که قدر عافیت رو بدونه . همینکه انداختنش تو دریا شروع کرد به دست و پا زدن و التماس کردن : منو بیارین بالا دارم غرق میشم توروخدا کمک کنید غلط کردم.   حسابی که خسته شد و شکمش پراز آب دریا شد و داشت غرق میشد دوستاش طناب انداختن و کشیدنش بالا. وقتی نشست تو کشتی فهمید که چقدر جاش خوب و راحت و امنه . تا آخر سفر یه گوشه نشسته بود و ساکت بود. 

حالا این روزها من احساس میکنم عین همون شخص وسط دریا دارم غرق میشم . این روزها حال روحیم اصلا خوب نیست.

موضوع مربوط به کارمه 

6 سال پیش که استخدام شدم توی یکی از بخشهایی که کارش چندین برابر بقیه بود شروع بکار کردم. اوایل خوب بود تا اینکه نیروها کمتر شدن و من یه تنه کل اون بخش رو میچرخوندم  یک لحظه بیکار نمیشدم و حتی بعضی اوقات کار اداره رو میبردم خونه انجام میدادم. دیگه اواخر واقعا سخت شده بود  مشکل اونجا بود که به رئیسم نمیتونستم نه بگم  خیلی از کارهایی که حتی مربوط به اداره نبود هم از من میخواست انجام بدم. دیگه غرغرای من شروع شد همش هم پیش بقیه همکارا و از همه بیشتر شوهرم غر میزدم  دیگه واقعا خسته شده بودم.  تا اینکه بهم پیشنهاد یه پست جدید وخیلی مهم دادن منم بدون تحقیق و مشاوره و ... قبول کردم دلیلشم بیشتر خلاص شدن از کار سابقم بود. چند ماه که گذشت تازه فهمیدم تو چه مخمصه ای افتادم  هر روز سر یه موضوع اعصابم خورد میشه فکرم مشغوله  شبا تا صبح خوابای آشفته می بینم با سردرد میخوابم  با سردرد بیدار میشم   ده ماهه که نه خواب راحت دارم نه خیال راحت.   الان دقیقا حس اون آدمی رو دارم که وسط دریا دست و پا میزنه و شنا بلد نیست.  دیروز برای اولین بار با اشک وارد اداره شدم. روحیه ام خیلی داغون شده. حتی تو زندگی شخصیم هم تاثیر گذاشته...

   درخواست استعفا از پست دادم   رئیس هم گفت اگه کسی رو پیدا کردی این پست رو قبول کنه منم موافقت میکنم  به هرکی میگم قبول نمیکنه و من الان میفهمم چقدر احمق و ساده بودم که قبول کردم . احساس میکنم بازیچه یه مشت آدمی شدم که فقط بخاطر منافع خودشون این پست رو پیشنهاد دادن  بشدت دلم میخواد برگردم به کار سابقم هر چند کارش خیلی بیشتر بود ولی حداقلش استرس و نگرانی نداشتم.با خیال راحت میرفتم خونه. 

حالم خراب و درهمه 

دعا کنید از این مخمصه نجات پیدا کنم

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)