آخرین آرزوی دلم

یک روز می رسد که در آغوش گیرمش، هرگز بعید نیست خدا را چه دیده ای ...

خانه جدید

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام دوستای عزیز

به علت مشکل بلاگفا تصمیم گرفتم یه خونه جدید بسازم . آدرس خونه قبلیم که خیلیم دوستش داشتم رو نوشتم اگه دوست داشتین بهش سر بزنید

http://rozhayentezar.blogfa.com/

...؟

اونقدر روزهای انتظار طولانی شد که حتی حال و حوصله فکر کردن هم ندارم   بعضی وقتا میگم دیگه کافیه از همه چی دست بکشم بعضی وقتا میگم نباید امیدمو از دست بدم  باید بازم تلاش کنم  بالاخره انسان با امید زنده اس تمام سرگرمی ما تو خونه شده گوشی و گوشی و گوشی هر کدوممون یه طرف دراز میکشیم سرگرم دنیای مجازی خودمونیم هیچ صدایی تو خونمون نیست حتی تلویزیونم جمع کردیم  اونقدر که حتی صدای تق و توق بخاری هم توجه منو به خودش جلب میکنه  میپرسم چرا بخاری صدا میده میگه نمیدونم مشکلی خاصی نداره  جای خوابمون مدتهاست به دلایلی ازهم جدا شده حتی وقتی تنهایی میرم توی تخت  به شوخی بهش میگم کاش یه شوهر د...
27 دی 1402

امیدِ اهدایی

اهدای زندگی فقط اهدای قلب و کلیه نیست  بعضی وقتا اهدای یک تخمک ناچیز میتونه اهدای روح به زندگی بی روح دو نفر باشه   میتونه رنگ امید بپاشه به زندگی آدمها امروز وارد مسیر جدیدی شدیم که امیدوارم پایان خوشی داشته باشه ...
13 آبان 1402

...

"داشتنت" باید مزه‌ىِ توت فرنگى بدهد، یا انار گلپر زده، یا آش رشته مادر بزرگ تو غروب‌هاىِ جمعه... داشتنت باید بوىِ یاسِ رازقى بدهد، یا بوىِ خاکِ باران خورده... نمیدانم ما كه نداشتیم! اما داشتنت باید چیزِ خیلى قشنگى باشد...!  . . . امروز برای دومین بار خاله شدم  خاله ی یه پسر ریزه میزه
18 مهر 1401

حالم خراب و درهمه

بچه که بودیم مامانم یه داستان کوتاه همیشه برامون تعریف میکرد  میگفت چند نفر توی کشتی وسط دریا بودن یکیشون خیلی بیقراری میکرد همش غر میزد میگفت: من اینجا میترسم الان غرق میشیم کشتی چرا تکون میخوره منو از اینجا ببرید خلاصه اینقدر غر زد و اعتراض کرد تا حوصله بقیه رو سربرد. دوستاش تصمیم گرفتن بی هوا ازجاش بلندش کنن و بندازنش تو دریا که قدر عافیت رو بدونه . همینکه انداختنش تو دریا شروع کرد به دست و پا زدن و التماس کردن : منو بیارین بالا دارم غرق میشم توروخدا کمک کنید غلط کردم.   حسابی که خسته شد و شکمش پراز آب دریا شد و داشت غرق میشد دوستاش طناب انداختن و کشیدنش بالا. وقتی نشست تو کشتی فهمید که چقدر جاش خوب و راحت و امنه ...
14 شهريور 1401

ادامه راه

به این نتیجه رسیدیم که دست روی دست گذاشتن و منتظر خبر موندن فایده نداره  تصمیم گرفتیم که برای پیگیری به اداره کل بهزیستی استان بریم  دوبار اونجا رفتیم با معاون مدیر کل امور اجتماعی صحبت کردیم  گفت پرونده تون دست کارشناسمونه که فعلا به دلیل کرونا سرکار نمیاد   باید یه روزی بیایید که اون حضور داشته باشه.  از اونجا یه سر هم به مطب دکتر رفتم و برای مهرماه نوبت گرفتم  هر دو راه رو همزمان ادامه میدیم تا خدا چی بخواد.  آخر همه این راه ها قراره به چی ختم بشه 
25 مرداد 1401

تو از کدام‌ راه میرسی

من تو را زندگی میکنم در روزهایی که ندارمت در روزهایی که شمرده‌ام برای رسیدن به تو و جای خالی‌ات را هر روز با بوسه‌ای به خیالت پر میکنم. من برای تو شعرهای زیادی نوشته‌ام به صدای باد باران دریا گوش کن! زمزمه‌های عاشقانه‌ام را سپرده‌ام تا موج به موج به گوشت برسد تو را در زمانی که نمیدانی میخواهمت دلتنگت می‌شوم بهانه می‌گیرم و منتظرم برای روزهایی که تو را دارم بیشتر از این دوستت بدارم!
31 شهريور 1400