حال و هوای عید
چقدر هر سال شوق و ذوق هفت سین داشتم. از یکی دوماه قبل از عید دنبال ایده هفت سین میگشتم .یادمه پارسال شوهر بیچاره رو بردم صحرا با هم چوب پیدا کردیم و مجبورش کردم برام ظرفای چوبی درست کنه. خودم سبزه می کاشتم و با حوصله یه سفره بی نظیر پهن میکردم.
ولی امسال حال و حوصله هیچی ندارم . نه خونه تکونی کردم و نه هفت سینی تدارک دیدم . نه سبزه کاشتم. نه لباس نویی خریدم.
از دو سه ماه پیش ذهنم رو برای انتقال آماده کرده بودم همش فکر میکردم عید نوروز توی استراحتم و هیج جا نمیرم. ولی حالا که می بینم عید باید خونه فامیل برم و توی جمع باشم اعصابم بهم میریزه کاش میشد یه مسافرت دو هفته ای بریم و هیچ کس رو نبینیم . ولی حیف که پولشو لازم داریم.
پارسال عید بنا به دلایلی همش سرکار بودم یادمه صبح روز عید وقتی از خونه زدم بیرون که برم سرکار نذر کردم اگه تا سال آینده بچه داشتم هزینه لباس عید یه خانواده فقیر رو بدم ولی سال 96 داره تموم میشه و من همچنان منتظر ....
خسته ام از روزهای تکراری ......
سخت است غرق شدن در روزهای پر از تکرار ......
و تفکراتی که جز خستگی چیزی برایت ندارد ........
آنقدر خسته که فقط میتوانی بنگری به دردهایی که نمک به زخم لحظه های تنهاییت میزنند......
و گاهی در حسرت لحظه ها آنقدر آه میکشی و بغض میکنی .....
تا آشکار نگردد عمق دردهایی که در دلت پنهان مانده......
خسته از عبور ثانیه ها که به دلخواه خود میگذرد......
و تو هیچ نقش و سهمی در گذر این لحظه ها نداری.......