دست هایی که کمک می کنند از لبهایی که دعا می کنند مقدس ترند...
- بخدا زینب من خیلی برات دعا میکنم ولی نمی دونم چرا دعام نمیگیره....
- کجایی زینب ! تازه نبودی چقدر برات دعا کردم...
- یک ماه پیش وقت غروب اینقدر برات دعا کردم و از خدا خواستم بهت بچه بده ولی چند روز بعدش خودم پریود نشدم و تست زدم مثبت بود. به خدا گفتم من که برای دختر عموم دعا کردم نه خودم پس چرا به من بچه دادی!
- زینب فلانی تازه بچه زاییده بیا تا پا بزاره روی کمرت شاید تو هم حامله شدی!!
- زینب فلانی میخواد غسل نفاس کنه بیا با آب چرکش حموم کن تا چله ات وا بشه!!
- فلانی توی روضه اش سفره داره بیا تا آشغال سفره رو بتکونیم روی سرت تا خدا مرادت بده!!
و و و ....
اینا دلسوزی های گاه و بیگاه اطرافیانه اونم جلوی جمع ..
چه دلیلی داره وقتی برای کسی دعایی میکنیم هی به روش بیاریم . انگار سرش منت گذاشتیم.
چرا با حرف های بیخودی و دلسوزی های الکی هی کمبود ها نواقص یک نفر رو یادش میاریم.
چند شب پیش بعد از کلی کار خونه وضو گرفتم که نماز بخونم که خواهرم زنگ زد گفت مامانم کلی مهمون سر زده برای شام براش اومده و قراره بعد از شامم مهمون بیاد .. دست تنهاس برو کمکش( خواهرم شهر دیگه ایی زندگی می کنه) .. من نمازمو تند تند خوندم لباس پوشیدم و با اینکه هنور نهار فردامو نپخته بودم رفتم خونه مامانم. وقتی رسیدم عمه ام اینا سر سفره شام بودن . به محض اینکه پامو گذاشتم توحال یکی از عمه های به ظاهر دلسوز گفت کجایی نیستی خیلی حالتو پرسیدیم حتی برات دعا هم کردیم بابام با خنده گفت دعا برای چی؟ اون یکی عمه پرید گفت بخاطر بچه.
وای منو بگو وقتی اینو گفت آتیش گرفتم. من تا حالا جلوی بابام اسمی از بچه نیوردم اونم هیجی نمی پرسه . حتی نمی پرسه این همه میری اصفهان برای چیه؟ حتی داداشم که همیشه ما رو می بره اصفهان یکبار نپرسید برای چی میرین منم تا حالا هیچی بهش نگفتم. البته همه میدونن هاا ولی خوب به روم نمیارن.
اون لحظه دلم می خواست این عمه های نچسب رو خفه کنم. هیچوقت دوستشون نداشتم . از بچگی تا حالا هیج محبتی از عمه ها ندیدم خداروشکر شهر دیگه ای زندگی می کنن. هر دفعه هم میان در حد یه شام یا نهار میان خونمون شکمشون رو پر میکنن و میرن . اگه هزار سالم نبینمشون دلم براشون تنگ نمیشه اگه بمیرن هم ناراحت نمیشم. آدم های بیسواد و بی فرهنگی که هیچ وقت آدم رو درک نمی کنن.
تازه بعدشم کلی به مهمونا جواب پس دادم که رفتم دکتر یا نه . دکتر چی گفت چی داد دوباره کی باید بری وووو....
اون شب تا اذان صبح خوابم نبرد همش تو دلم داشتم بهشون بد و بیراه می گفتم. اصلا این عمه ها رو هر دفعه می بینم یه ناراحتی برام درست میکنن ولی من اون لحظه مثل همیشه حرفی به ذهنم نمیاد که بزنم . کاش همشون یهو بمیرن.
یادمه قبل از اینکه خواهرم باردار بشه با اینکه همش یکسال از عروسیش میگذشت یکبار یکی از عمه ها توی جمع با تمسخر به خواهرم گفت: فاطی چرا حامله نمیشی؟ و من اون لحظه به جای خواهرم آتیش گرفتم
کاش میشد یه جواب دندون شکن به همه داد کاش میشد با یه جواب دهن همه رو گل گرفت.
کاش آدم ها درکم میکردن. کاش میفهمیدن اونی که از همه بیشتر غصه میخوره خودمم. اونی که از همه بیشتر بفکره خودمم. اونی که از همه بیشتر دعا میکنه خودمم. این روزها نگرانی بابت هزینه سرسام آور دکتر فکرمو خیلی مشغول کرده.
یه جمله قشنگی خوندم که میگه :( دست هایی که کمک می کنند از لبهایی که دعا می کنند مقدس ترند) کاش فامیل به جای دلسوزی های الکی و نمک روی زخم پاشیدن از نظر مالی کمک میکردن. کاش یکی از فامیل پیدا میشد میگفت من هرسال کربلا و مشهد میرم بیا این هزینه سفر امسالم برای خرج دکتر تو شاید اینجوری امام حسین راضی تر باشه. کاش یه نفر پیدا میشد می گفت من هرسال غذای نذری می پزم امسال به جای اینکه شکم یه مشت آدم سیر و پولدار رو پر کنم هزینه نذری ام برای خرج دکتر تو شاید اینجوری حضرت عباس خوشحال تر بشه.
البته خدا روشکر تا الان مدیون کسی نشدم حتی شوهرم. به لطف خدا کل هزینه های دکترم رو خودم میدم . ان شالله خدا کمک کنه تا آخرش مدیون کسی نباشم...